هوپولوگولو

ساخت وبلاگ


سلامی از جنس دیوانگی........:)
اینجا روزمرگی های یک دیوانه ست دیوانه ای به معنای مجنون......
مجنونی که این بار زن است..............
من مجنون خود شده ام..........
مجنون تفاوت هایم.......
مجنون مرد ام که به او دلباختم..........
نوشته ها تماما از بنده است لطفا کپی نکنید "حلال" نمیباشد

هوپولوگولو...
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 13:45

آخرین پست وب واسه بیشتر از یه سال پیشهچقدر همه چی تغییر کرده جقدر بزرگ شدمچقدر تجربه کردمپویا / هادی / امیرعلی / امیرعطا کرونا اومد و همه از هم دور شدیم تا پیش هم باقی بمونیم :)بیماریه مضخرفی که یک ساله شدیک ساله خنده هامونو پشت ماسک قایم میکنیمهر چند ساعت دستامونو میشوریمیک ساله تو حسرت یه بازار رفتن و بی استرس خرید کردنیمیه مسافرت درست حسابییه رستورانه شلوغبا هادی تو رابطه بودم که سوم اسفند قرنطینه شروع شد و دانشگاها رو تعطیل کردن ، ما تو اوج رابطمون بودیم و همش امید داشتیم هفته دیگه دانشگاه باز میشه و همو میبینیم همینجوری امیدوارانه 2 ماه و نیم گذشت و نشد باهم بریم بیرون دیگهاون چند وقت ک همو نمیدیدیم بازم دوسم داشت... حداقل اینطوری نشون میدادقرنطینم ک تموم شد تموم کردم باهاش خیلی ناجوانمردانهیه مدت تقریبا یه ماه با امیرعطا میچرخیدیم این ور اون ور از صب تا شبشمال و لواسون و کن و فشم و جاهای دیگهبعدش رفتم پیش مائده سرکار ، کارشناس تلفنیاونجا یه پسر تپلیه سفید و گوگولی بود که لا به لای موهاشو هایلابت سفید کرده بودهمون اول ک رفتم دفتر یه کراش ریز روش زدماونم نخ میداد و هوامو داشت تا اینکه یه روز رفته بودم بغل میزش بهم گفت چرا انقدر تند میخونی یکم یواش تر بخون با هم بیشتر آشنا شیمرفته بود اینستامو با هزار ترفند پیدا کرده بود و فالوم کرده بود من درخواستشو ندیده بودم بهم گفت اصلا واست اد نمیزنم اکسپتم نکردیکلی ذوق کردم رفتم فالوش کردم از فرداش تو اینستا شروع کرد پیام دادنتایم ناهار بود استوریمو ریپلای کرد من بردم به مائده نشون دادم نگو داشت از دوربین نگاهمون میکرد(ایز تایپینگ شد)خلاصه همون روز دقیقا یک مرداد 99 اوکی شدیم باهم و وارد یه رابطه خیلی جدی شدیمامروز 99/9/8 هستش ی هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 102 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 22:15

چقد دلم واسه این خودم تنگ شده بودواسه اینکه بشینم یه گوشه تو تنهایی لب تاب فکستنیمو بزار روی پام و با استرس اینکه یهو وسطش هنگ کنه از زندگیم تایپ کنمچقد گذشنه از آخرین باری که تو این حال بودمزندگی کلی هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 4:11

دندون درد امونم رو بریده همشئنم با هم درد گرفتنامروز ساعت 3 از خونه زدم بیرون با فاطمه رفتیم پارک پویا کمی دخانبات مصرف کردم بعد رفتیم همون همیشگیمون آخرم رفتیم کافه کومه کلی چیزای خوشمزه خوردیمبعدشم هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 4:11

یه روزی واسه اینکه آروم شم مینوشتمحالا میکشمهمه دردامو میپیچم لای سیگارو آتیششون میزنمفکر و خیالامو جا میدم وسط توتونش و میسوزونمشونآرزوهامو دودشون میکنم و از ریه میدم بیروندلم گرفته از این زندگییکی پ هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 180 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 4:11

عاقبت یکسان نماند  حال دوران غم مخورچقدر راسته این جملهواقعا هیچ چیز پایدار نیستچه خوشیا چه بدیاهر چیزی ی روز تموم میشهتهه همه اینام یه تو میمونی ک واسه غصه هایی ک خوردی و دردایی ک کشیدی باید ب خودت ح هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 4:11

خوووووووووووب من اومدم بعده قرنی مرسی که خیلیا به یادم بودن مرسی که سراغمو گرفتید  ببخشید که نمیتونستم جواب کامنتاتونو بدم امتحانا بلاخره تموم شد منم با معدل 19/13 و کسب رتبه دوم :) آخرین امتحان روانو هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 216 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 12:46

می دونی مشکل من چیه؟

این که زیادی زیاد فکر می کنم :|

این که زیادی زیاد ذوق می کنم

این که زیاد زیاد آرزو هامو جدی میگیرم

اونقدر جدی شون میگیرم که انتظار برآورده شدنشونو دارم

نگاه نمی کنم به شرایطی که توشم

فقط آرزو می کنم

بهشون فکر می کنم

دلم غنج می ره براشون 

و اصرار می کنم واسه یرآورده شدنشون

چند دقیقه بعد نوشتم : تو کلمه برم یه تور کویر گردی یا ورسک کی پایییسس؟؟؟؟؟؟

هوپولوگولو...
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 222 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:16

بهترین روزای زندگیم دقیقا همون دوره ای بود که الان دارم واسش سرزنش می شم همون کارایی که الان دارم از استرس اینکه نکنه کسی بفهمه می پاچم :) همون آدمایی که به خاطر بودن باهاشون سنگین ترین تاوان هارو دادم ولی چه کنم ، من عاشق اون روزام  عاشق اون لحظه های پر استرس عاشق اون خنده هایی که تو بالشت خفشون میکردم عاشق حرفایی که بهم می گفت خودم می دونستم دروغه  ولی غنج می رفت دلم  اون دوره بهترین روزای زندگیم بود  مهم نیست الان چقدر دارم زجر میکشم به خاطرش،چقدر حرف میشنوم،چقدر تو فشارم مهم اینه من الان یه دوره طلایی تو زندگیم دارم  دلم نمیخواد باز تکرار شه ها نه حتی دلم نمیخواد برگردم به عقب و اون کارا رو انجام ندم تا وضعیت الانم این نباشه من فقط خوشحالم که اون روزا رو واسه خودم ساختم،خوشحالم لحظه هایی رو تو زندگیم ثبت کردم که بتونم با فکر کردن بهشون قند آب شه تو دلم خوشحالم روزایی رو ساختم که بتونم واسه عرشیا(پسر آیندم) ازشون تعریف کنم. امروز از اون روزاس که دپم در حدری که نه آرایش حال داد نه لاک تاثیری داشت نه حس بیرون رفتن هست نه هچچچچچچچچی فریده چرا انقدر قشنگ مینویسه؟؟؟؟ بهش حسودیم میشه  امتحان قزاق معمولی رو به پایین بود خدا کنه تبدیل به قهوه ای نشه فقط فردا تعطیله (تنکسسسسس مای کایند گاد) علی یاسینی چرا انقدر خوانندس اخه؟؟؟؟ دلم رفت واسه صداش که من مخصوصا اون بیتش ک میگه این روانیو خو هوپولوگولو...ادامه مطلب
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:16

خدا نبخشاید او را که "فاک می هارد" را بر زبان من همی انداخت

پروردگار زبانش را لال و گوش هایش را کر بگرداند

سعییده جانم که دهانت سرویس باد با این عبارتی که تو مرا آموختی امروز به فاکِ هارد رفتم 

لعنت آمون بر تو باد............... :|

یه دقیقه بعد نوشتنم : امروز حس پست گذاشتن بسیار دارم :)

هوپولوگولو...
ما را در سایت هوپولوگولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : md1madix بازدید : 305 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 22:16